جدول جو
جدول جو

معنی رجل الجراد - جستجوی لغت در جدول جو

رجل الجراد
(رِ لُلْ جَ)
تره ای است مانند ترۀ یمانی و در خواص بدل آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تره ای است مانند بقلۀ یمانی. (از اقرب الموارد). نبتی است همچون نبات بقله الیمانیه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سرو ترکستانی. زرنب. (منتهی الارب). زرنب. سرخدار. سرمک. سرمج. سرمق. اساک. لم لم. (یادداشت مرحوم دهخدا). زرنب. (تحفۀ حکیم مؤمن). دمشقی گوید: زرنباد را گویند و ابومعاذ گفته که به من چنان رسیده که آن تره ای است که به بقلۀ یمانیه شبیه بود و در تبها مفید بود. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی). شیخ الرئیس گوید: بقله ای است که قایم مقام بقلۀ یمانی بود، نافع بود جهت سل، و طبخ وی نافع بود جهت تب ربع و تبهای مطبقه، و مسیح گوید: زرنب است. مؤلف گوید: بتحقیق زرنب است و آنرا سرو گویند. (از اختیارات بدیعی). و رجوع به میزان الادویه ص 326و الفاظالادویه ص 131 و مفردات ابن بیطار ص 137 شود
لغت نامه دهخدا
رجل الجراد
سرخدار زرنباد از گیاهان
تصویری از رجل الجراد
تصویر رجل الجراد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رجل الجبار
تصویر رجل الجبار
از ستارگان قدر اول صورت جبار، رجل الجوزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجل الغراب
تصویر رجل الغراب
غازایاقی، گیاهی بیابانی با برگ هایی دراز و بریده شبیه پای کلاغ با گل هایی سفید، ارتفاعی درحدود ۳۰سانتی متر و تخم هایی ریز و تلخ مزه، به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود
پای کلاغ، کلاغ پا، زغارچه، آطریلال، اطریلال، پاکلاغی
فرهنگ فارسی عمید
(رِ لُلْ غُ)
قازیاغی. (ناظم الاطباء). نباتی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). زرقوری. اآطریلال. حشیشهالبرس. جرزالشیطان. زرینوری. رجل العقاب. (یادداشت مرحوم دهخدا). گویند نبات اآطریلال است، و اکثر تصریح نموده اند که غیر اوست و در نواحی بیت المقدس بسیار است. گیاهش بقدر شبری و برگش بسیار سبز مایل بسیاهی و مشقوق شبیه به رشاد بستانی و وسط او منشق به دو شق مانند چنگال غراب و شعب او متفرق و با تندی و اندک قبض و شیرین مانند طعم زردک و بیخش بسیار غایر در زمین و مستدیر و ظاهرش زرد. و ساییدۀ او مثل سورنجان، و به زبان ترکی غازیاغی و بزبان پهلوی کلاج پا نامند. (از تحفه حکیم مؤمن). و رجوع به رجل العقاب و تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 171 و میزان الادویه ص 336 و مفردات ابن بیطار ص 136 و اختیارات بدیعی و مخزن الادویه ص 228 شود، یک نوع از بند پستان ماده شتر تا بچه اش شیر نمکد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قسمی از بند پستان ناقه تا بچه اش نتواند شیر بمکد، و فی المثل: ’صرّ علیه رجل الغراب’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ لُلْ جَبْ با)
ستاره ای از قدر اول بر پای چپ جبار، و آنرا رجل الجوزا نیز نامیده اند. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به رجل الجوزاء شود
لغت نامه دهخدا
(زِ لُلْ جَ)
فضلۀ ملخ. سرگین ملخ. بیرونی آرد: سرگین ملخ داغ سیاه و سپید را که براندام حادث شده و بهق و درد را سود دارد. (ترجمه صیدنه). سرگین ملخ، بهق و کلف را زایل کند. (اختیارات بدیعی). رجوع به مفردات قانون بوعلی ذیل زبل شود
لغت نامه دهخدا
پای کلاغ غاز جامی از گیاهان قایاغی. یا رجل الغراب مائی. آلاله آبی حامول الما. یا رجل الغراب المداد. یکی از گونه های لاله آلاله خزنده
فرهنگ لغت هوشیار